گاهنامه

کانال تلگرام گاهنامه افتتاح شد

برای ارتباط بهتر ما با شما

لینک کانال 

مطالب ادبی ، فرهنگی ، ورزشی ، سیاسی جنجالی و ...

گلچینی از بهترین مطالب

امتحانش که مجانیه

برای پیوستن کلیک کنید

دور سوم مشاعره رو بعد از اتمام موفقیت آمیز دور های قبل با بیش از 100 بیت آغاز میکنیم 

به نام آنکه هستی نام ازو یافت

            فلک جنبش، زمین آرام ازو یافت نظامی 

ت

 ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

              وین راز سر به مهر به عالم سمر شود Ahmad

 د

دردم از یار است و درمان نیز هم

     دل فدای او شد و جان نیز هم مریم

م 

مرگ من حتمی است بی تو نازنین من بیا

قلب من تنهاست بی تو نمردم تا نمردم پس بیا  Elnaz

شما میتوانید ابیات خود را که با حرف الف آغاز میشود در قسمت نظرات زیر همین پست برای ما

ارسال کنید تا ما در اسرع وقت آن را با نام خودتان در وبلاگ قرار دهیم

خطرناک ترین درخت دنیا موسوم به “مانچینیل” در سواحل ایالت فلوریدا، امریکای مرکزی و دریای کارائیب یافت می شود. ایستادن زیر این درخت به ویژه در روزهای بارانی بسیار خطرناک است. شیره این درخت با ترکیباتی که داراست می تواند موجب از بین رفتن رنگ اتومبیل های متوقف شده در کنار جاده نیز شود.

مقدار اندکی از ترکیبات این درخت، دارای سمی قوی است. میوه این درخت شبیه سیب بوده اما کشنده است. خوردن میوه این درخت احتمال دارد خطرات زیادی برای بدن داشته و موجب بروز تاولهایی در دهان، تورم گلو و ایجاد مشکلاتی برای دستگاه هاضمه شود.

همچنین دودناشی از سوزاندن این درخت، آثار جانبی مانند سرفه، التهاب حنجره و برونشیت و گاهی کوری را درپی دارد. 

منابع

مسابقه شماره 10

لهاسا پایتخت کدام کشور است ؟

برای پاسخگویی تا پایان روز 15 مرداد فرصت دارید

ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا★★★من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا

( عطار )

ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما★★★ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما

( مولوی )

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو★★★کار جهان و خلق جهان جمله در هم است

( محتشم کاشانی )

از عمر بسی نماند ما را★★★در سر هوسی نماند ما را

( فیض کاشانی )

ثنا و حمد بی‌پایان خدا را★★★که صنعش در وجود آورد ما را

( سعدی )

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما★★★به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

( حافظ )

ای که شدی تاجر بازار وقت ★★★بنگر و بشناس خریدار را

( پروین اعتصامی )

ای هست کن اساس هستی ★★★کوته ز درت دراز دستی

( نظامی )

از ولای دودمانش زنده ام ★★★در جهان مثل گهر تابنده ام

( اقبال لاهوری )

اگر یار مرا دیدی به خلوت ★★★بگو ای بی‌وفا ای بی مروت

( باباطاهر )

اگر به دنبال منبع اشعار روان و مرتب شده برای مشاعره میگردید 

از پس تنها از وبلاگ ما برای اولین مشاهده خواهید کرد

قسمت موضوعات زیر موضوع مشاعره

یک عدد بین 1 تا 9 انتخاب کن

ضرب در 3 کن

حالا بعلاوه 3 کن

دوباره ضرب در 3 کن

دو رقم این عدد بدست آمده را با هم جمع کن

عدد بدست آمده شغل شما رو در آینده نشون میده

1. پرفسور
2. دانشمند
3. مهندس
4. دکتر
5. برج ساز
6. کارمند ناسا
7. صاحب هتل
8. رئیس جمهور
9. نون خشکی

جالبه بدونید هر عددی رو انتخاب کنید به 9 میرسید

این سرگرمی را در بین فامیل انجام دهید و حسابی سرگرم شوید

شعر فوق العاده شهریار درباره مادر

ای وای مادرم

آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
امّا گرفته دور و برش هاله ای سیاه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگیّ ما همه جا وول می خورد
هر کُنج خانه صحنه ای از داستان اوست
در ختم خویش هم به سر کار خویش بود
بیچاره مادرم

***

هر روز می گذشت از این زیر پله ها
آهسته تا بهم نزند خواب ناز ما
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از این بغل کوچه می رود
چادر نماز فلفلی انداخته به سر
کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
او فکر بچه هاست
هر جا شده هویج هم امروز می خرد
بیچاره پیرزن همه برف است کوچه ها

***

او مُرد ودر کنار پدر زیر خاک رفت
اقوامش آمدند پی سر سلامتی
یک ختم هم گرفته شد و پُر بَدَک نبود
بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند
لطف شما زیاد
اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت:
این حرف ها برای تو مادر نمی شود.

***

او پنج سال کرد پرستاری مریض
در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسرچه کرد برای تو؟ هیچ، هیچ
تنها مریضخانه، به امّید دیگران
یک روز هم خبر: که بیا او تمام کرد.
در راه قُم به هر چه گذشتم عبوس بود
پیچید کوه و فحش به من داد و دور شد
صحرا همه خطوطِ کج و کوله و سیاه
طومار سرنوشت و خبرهای سهمگین
دریاچه هم به حال من از دور می گریست
تنها طواف دور ضریح و یکی نماز
یک اشک هم به سوره ی یاسین من چکید
مادر به خاک رفت.

***

این هم پسر، که بدرقه اش می کند به گور
یک قطره اشک مُزد همه ی زجرهای او
اما خلاص می شود از سرنوشت من
مادر بخواب، خوش
منزل مبارکت.

***

آینده بود و قصه ی بی مادریّ من
نا گاه ضجه ای که به هم زد سکوت مرگ
من می دویدم از وسط قبرها برون
او بود و سر به ناله برآورده از مغاک
خود را به ضعف از پی من باز می کشید
دیوانه و رمیده، دویدم به ایستگاه
خود را بهم فشرده خزیدم میان جمع
ترسان ز پشت شیشه ی در آخرین نگاه
باز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاش
چشمان نیمه باز:
از من جدا مشو.

***

می آمدم و کله ی من گیج و منگ بود
انگار جیوه در دل من آب می کنند
پیچیده صحنه های زمین و زمان به هم
خاموش و خوفناک همه می گریختند
می گشت آسمان که بکوبد به مغز من
دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه
وز هر شکاف و رخنه ی ماشین غریو باد
یک ناله ی ضعیف هم از پی دوان دوان
می آمد و به مغز من آهسته می خلید:
تنها شدی پسر.

***

باز آمدم به خانه، چه حالی! نگفتنی
دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
پیراهن پلید مرا باز شسته بود
انگار خنده کرد ولی دل شکسته بود:
بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟
تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر
می خواستم به خنده درآیم به اشتباه
اما خیال بود
ای وای مادرم...

سلام

انتظار ما از شما بازدید کننده گرامی در تقابل تلاش های هر روزمان این است

با کامنت های خود حال ما رو بهتر کنید

مرسی